گل پسر مامان و بابا

گل پسرم چهل روزش شد..هورررررررررررراااا

اينم عكسش ..فداي خنده ت كه خستگي مامانو در مياري با اين نگاه و لبخندت يعني واقعا از امروز به بعد الكي گريه نمي كني تا همه هي به مامان بگن حتمن سير نمي شه بهش شيرخشك بده و... جيگرم نمي دوني چقدر بغضم مي گيره و ناراحت ميشم وقتي باباجون مي گه شيرخشك بهش بده و شيرت كمه ..اما ايشالا از امروز به بعد كه آروم شدي همه مي فهمن كه سير مي شي با شيري ه خداي مهربون برات محيا كرده...ايشالا جوجه بخشيد كه توي عكسات همش دستكش دستته آخه ماماني هنوز مي ترسه ناخناي خوشگلت و بگيره واسه همين دستكش مي كنم دستت تا صورت نازتو چنگ نندازي.. ...
20 آبان 1392

چكاپ يك ماهگي و همچنان بي قراري

پسر خوشگلم امروز رفتيم واسه چكاپ يك ماهگيت و قد و وزن توي خانه بهداشت قند عسلم يك ماهگيت مباررررررررررررررك خدارو شكر همه چيز اوكي بود ولي ظاهرا اونروز كه بابايي و مامان جون واسه تشكيل پرونده ت اومده بودن بهشون گفته بودن كه 15 روزگيت هم بياريمت اما فراموش كرده بودن هيچي ديگه ماماني رو كه مي شناسي دوباره استرس شدم كه چرا يادشون رفته نكنه چيز مهمي بوده و ....اما خانومه گفت ايرادي نداره دوباره 40 روزگيت بياريمت..آخ كه چقد منو بابايي منتظر 40 روزگيتيم آخه هر وقت خيلي بي قراري مي كني و منو بابايي عاجز ميشيم كه چي كارت كنيم همه مي گن تا 40 روزگي همينجوري هستي و بعدش خوب مي شي و آروم ميشي...الهي قربونت برم منو بابايي بيشتر نگران خودت ميشيم كه ن...
10 آبان 1392
1